در زندگی زمانی به یک تقابل آشکار بین ایدئولوژیهات و آن چیزی که در عمل پیش رو داری قرار میگیری. و بیش از هر وقت دیگری به حماقت خودت پی میبری و میبینی باید از یک کدامش فاکتور بگیری. جلو تر که میروی در گوشی به خودت میگوئی گور پدر ایدئولوژی. اما نمیفهمی که با این کار از درون خودت را تکه تکه میکنی. تحلیل میروی... و... .
_____________________________________________________________________
p.s:ابتلا به خوددرگیری مختص من نیست. تقریبا همه به نوعی گرفتار آنند.
استشهاد به تمثیل: امروز بعد از اعلان اسامی قبولی المپیاد واکنش هانمونه ی بارز خود درگیری بود. یکی مثل من که مطمئن بود از قبولی، باز تا حد مرگ مضطرب بود. یکی از قبول نشدنش گریه میکرد. یکی که قبول شده بود به پهنای صورت گریه میکرد فقط چون عیدش خراب میشد. یکی (دیگر) که قبول شده بود برای ما بقی که قبول نشده بودند گریه میکرد...!
نکته ی اخلاقی: قریب باتفاق دختر ها کاری جز گریه کردن بلد نیستند.
_____________________________________________________________________
p.p.s: پست "من سادیست نیستم." به گمانم یک علامت سوال بزرگ کم دارد.
صد ها بار مطمئن بودم موفق می شم و نشدم.....!

موفقیت تو هم علاوه بر تلاشت.....!
.
.
.
العاقبه للمتقین....!
تیکه ی آخرش مفهوم نبود !!!!
خره من دوست دارم چرا نمی فهمی
هه هه هه می خندی؟
حالا رفتم با یکی دیگه دیگه نمی خندی
شیما اس 2
حالا یه آهنگ گوش کرده ها
جوگیر!!