بابا با دوستاش رفتن گردش؛ تیریپ توهم مجردی و اینا.
فاطمه ام که طبق معمول بیاد اینجا تو خونه بند نمیشه.
مامانم رفته کلاس ضمن خدمت.
منم موندم خونه با در و دیوار حرف میزنم. آهنگ گوش میکنم؛ کتاب میخونم؛ تو نت سگ چرخ میزنم؛ درسم که... درشو گذاشتم. یا گذاشتم درش. نمیدونم.
حالا من که برم کلاس، مامان میاد. بعدم فاطمه. وقتی بیام؛ یا فاطمه خوابیده و مامان تو آشپزخونه س؛ یا فاطمه مخ مامانو کار گرفته و داره سیر تا پیاز برنامه امروزشو تعریف میکنه. مامان میگه همیشه از تو میترسم. هیچیت رو نیس. همه چیز فاطمه رو میدونم. اما تو پیچیده ای. از کلاس که برگردم خسته میافتم میخوابم. چون الانم کسی نیس بیدارم کنه در نتیجه اگه بخوابم ممکنه خواب بمونم. به مامانم اعتباری نیس که بگم زنگ بزنه بیدارم کنه. فاطمه ام که هیچ. خلاصه حوصله ندارم طبق معمول دیر برسم کلاس. آها داشتم میگفتم. باباام که دیروقت میرسه. کلن همدیگرو نمیبینیم. اینو میگن همزیستی مسالمت آمیز. فقط من این وسط انگار داره بم بد میگذره. اونم حل میشه. باور کن.
هر چی سایت میاری فیل.تره؛ بعد تو این صفحه ی فیل.ترینگ و اینا که اسمشو گذاشتن پیوندها، یه کم که میگذره یه صفحه دیگه باز میشه؛ بعد امروز دیدم نوشته با یک امضا مظلومین بحرین را یاری کنید. یکی نیس به داد ما برسه آخه اینجا که هر روز همه چی رو باید تحمل کنیم. خواستیم فحشای بدتری بدیم اما دیدیم یه فحشی بدیم که هم مناسبت داشته باشه هم بیشتر ماتحتشون بسوزه؛ پس:
مادرتو مملکت!
مادرتو فیل.تر چی.
(دی)روز مادر مبارک!
یعنی واقعن تو این مملکت نمیشه یه آهنگ دانلود کرد ؟
یعنی واقعن تو این آب و خاک یه زن ایرانی خوب نبوده که باید روز مادر ولادت خانوم فاطمه ی زهرا باشه؟
یعنی واقعن اینجا جای زندگی کردنه؟!
یعنی واقعن دو دقه نمیذارن آدم با خیال راحت نفس بکشه؟
یعنی واقعن عیب داره اگه احیانن ما بخوایم خشتک آقایون مسئول رو دور گردنشون پاپیون کنیم؟
یعنی واقعن مملکته داریم؟
دوستان فیس ما را صاف کردید که در فیس بوک! بخدا اکانتم اکسپایر شده نمیتونم جوابتونو بدم.
حالا جدا از فیس بوک؛ جدی این واژه ی expire خیلی چیز جالبیه. یعنی خوشم میاد همه جا کاربرد داره. وحشیانه ترین کاربردشم تو علم پزشکی! طرف میره بالا سر مریض میبینه نبضش نمیزنه؛ میگه خوب دوستان خسته نباشید مریض expire شد! آخه جون من تو که دست کم هفت سال درس خوندی ! expire شد یعنی چی. مگه کنسرو لوبیا بود؟! نگید جان من. چه کاریه آخه ...
- مامان هنوز از کلاسای ضمن خدمت شستشوی مغزی اداره ی پدرسگشون برنگشته.
- ظرفارو نشستم؛ در نتیجه مامان که بیاد کلی غر میزنه.
- گفتیم با رفیق رفقا حرف بزنیم شاد شیم که اونم نتیجه ی عکس داشت.
- تا حالا تو زندگی گوز پیچ شدین؟ اگه شدین درکم میکنین.
- زمان! زود تر بگذر دیگه؛ آفرین.
سوم راهنمائی یه مدرسه ی دولتی میرفتم. از بس اعصاب خورد کن بود نتونستم تحمل کنم. معلماش هر گهی میخواستن میخوردن. یه معلم علوم اجتماعی روانی داشت. به خودش اجازه میداد سر کلاس تاریخ یا جغرافیش ناخن و لیوان و دستمال بچه ها رو ببینه. تا این حد خورد میکرد شخصیت بچه ها رو. یه معلم حرفه و فن داشت. عقده ای به تمام معنا. سر کلاسش اسهال میگرفتی. خلاصه معلم اونجا هر کاری میخواس میکرد. از اونجا اومدم بیرون رفتم یه غیر انتفاعی. پرسیدن مدرسه قبلیت چی بود؟ تا گفتم، با یه لحنی که انگار فکر کرده بودن الان باید خیلی حال کنم گفتن اتفاقن خانوم فلانی ام تو اون مدرسه کار میکنه! چشام سیاهی رفت! معلم حرفه هه اونجاام بود! چاره ای نداشتم. طرف بیخ ریشم بود. دیگه نمیتونستم این یکی مدرسه رو بپیچونم! یعنی هیچ رقمه راهی نداشت. باید تحملش میکردم! کلی روز اول افسرده بودم. چند جلسه که باهاش گذروندیم دیدم به! زنیکه درس دادنش و رفتارش اینجا زمین تا آسمون با اون ور فرق داره! اصلن فکر نمیکردم اینجا اینطوری باشه. مثلن اینی که اونور به زور از بچه ها امتحان میگرفت و واسه خودش صفر میداد و داد و بیداد میکرد اینجا یه بار سر امتحان برگه رو از یکی زود گرفت؛ دختره رفت ناظمو آورد سر کلاس برگشو گرفت نوشت! معلمه ضایع شد رفت... ! اونجا برعکس معلما موش بودن. اونسال اولین بار بود تو زندگیم که به این تفاوت فاحش پی بردم و فهمیدم نه تنها خون که شاش بچه پولدارم از بقیه کلی رنگی تره. اندازه ی اینکه یه سال تحصیلی با اعصاب آروم درس میخوند و دوستای خودم اونور مجبور بودن این پیر سگای بد اخلاقو تحمل کنن.... !
مریم اصرار داره هر وقت اسم اه!مدی نجات و میگه قبلش یه "دکتر" بگه که دهن پر کن باشه !
کاش یه نفرم بود که انقدر هوای مارو داشته باشه. این بشر (اه!مدی نجات) هرچقدرم که داغون و ضایع و خدای سوتی و خنگی باشه، اما اقرار میکنم که شانس خر و داره. یعنی من اگه ریخت و قیافه ی اینو داشتم ( که به قول بچه ها آدم میبینتش پشماش میریزه) و مردم از کوچیک و بزرگ انقدر مسخره م میکردن خودکشی میکردم. حالا خودکشی نه! ولی اقلن یه کم که از رو میرفتم! همیناش باعث میشه گاهی تحسینش کنم. اما فقط در حد اینکه میبینم میمون خوبیه و خوب بقیه رو سرگرم میکنه. و الا این تحسین اعتبار دیگه ای نداره. باور کن.
خوشبختانه اون بیخیالی قبل امتحانارو همچنان دارم حفظش میکنم. دینی خوندن اونقدرام که فکر میکردم سخت نبود. اصلن همین که میدونم دیگه لازم نیس پامو تو مدرسه ی خودمون بذارم و ریخت اون خانوم و ببینم کلی خوشحالم. تظاهراش، لبخندای موذیانه ش، گیر دادناش، چادرش که هیچ وقت از دور کمرش باز نشد... همه اینا تو روحیه ی قبل امتحان آدم تاثیر میذاشت... .
__________________________________________________________________________
اطلاعات عمومی: دوستان ما لغتی بنام "سنگ کوب" نداریم. آخه جون من یعنی چی؟ میگن طرف سنگ کوب کرده یعنی با سنگ کوبیدنش؟!؟؟ با من از این شوخیا نکنین لطفن. سنکوپ دقیقن معادله با syncope. بعد یه نکته ی دیگه. وقتی میخواین نظر بدین یه بخشی وجود داره اصولن با عنوان نام و پست الکترونیک و اینا. اینا رو واسه من نذاشتن. لطفن بهشون توجه داشته باشین.