برای مخاطب خاص

نگاه کن! به روزی افتاده ایم که تمام حرفهامان را  مجبوریم به همه بگوئیم. تا شاید یکی از کسانی که حرفهامان را میشنوند من و تو باشیم. چرا؟ چرا این همه دلتنگی برای ما؟؟ برای ما که جای هیچ موجود لعنتی ای را در این دنیای کودکانه نگرفته بودیم؟؟! خسته شده ام. برای هزارمین بار در این زندگی سقوط کرده ام. دیگر طاقت ندارم. طاقت این احساسات بی اعتبار و حتی طاقت خودمان را ندارم. از همه چیز بیزارم. از خودم. از تو. از دنیای اطرافمان. از تمام کتابهایی که نماد روشن فکری ام هستند اما وقتی در ژرفاشان دقیق می شوم تنها چیزی که میبینم چهره ی غمگین یک مرد شکست خورده است. خسته ام. حتی توان شروع یک رابطه ی مسخره ی دیگر را ندارم. دنبال یک راه نجاتم. یک میانبر. برای رها شدن از تمام این تشویش ها. افسوس که محکومم به دست و پا زدن در جهنمی که هیزم هاش من و تو هستیم. لعنت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

p.s: اعتراض وارد نیست. پس تحمل میکنیم.

خدا به اون معنی..؟

مدتیه دارم فکر میکنم اون موقعی که تو ژاپن سونامی میومد این خدایی که میگین اون بالا چه غلطی میکرد. حتما داشته با محمد دل میداده قلوه میگرفته نمیدونم. یا عرضه نداشته جلوی چیزی رو بگیره. وگرنه اگه خدا به این معنی لعنتی ای که شما میگین وجود داشت اینطوری نمیشد.

حالا باز میاین میگین طرف بدون نگاه جامع به همه چیز داره قضاوت میکنه. هر کی میخواد اینو بگه یه کم قبلش عقلشو بکار بندازه. خدائی که میگی همه کار میتونه بکنه وقتی هیچ غلطی نمیکنه یا نمیتونه یا سادیسته و نمیخواد کاری کنه. دلیل دیگه ای هم میتونه داشته باشه؟ آها آره، یه چیز دیگه ام هس. چیزی که همتونو این همه مدت گول زده و احتمالا از این ببعدم گول میزنه. صلاح ندونسته. آره باشه. خوش بحال اون و شما.