دموکراسی سکوت

اصولا در شرایط نه چندان مهم همیشه داد و فریاد میکنم. غر میزنم. فحش میدهم. اما در شرایط فرا-مهم که هر فردی وظیفه دارد اثبات کند عدم سیب زمینی بودن را٬ جا میزنم و فقط سکوت میکنم. و توقع دارم زبان این سکوتها و این نگاه ها و گاهی حرفهای تلخم را همه بفهمند. و همیشه هم به مشکل برمیخورم و این ایدئال فکر کردن مبنی بر این که الزاما همیشه لازم نیست داد بزنی و علنا حرفت را بگوئی٬ کار دستم میدهد. امروز که نشسته بودم و تمام شکست های ناشی از سکوتم را میکاویدم٬‌ به این نتیجه رسیدم که بر ایدئولوژی سکوت من خللی وارد نیست. تمام این اختلالات ناشی از فراموشی یک نکته ی باریک است‌: پدر جان این مردم زبان خودشان را هم بزور میفهمند جه برسد به زبان سکوت. و حتی سکوتشان مفهومی ندارد. منتهای مفهوم سکوت این مردم ترس است. سکوت را باید درک کرد. لمس کرد. و این مردم همانند این که هیچ چیز دیگری را نمیفهمند سکوت را هم نمیفهمند. و دست خودشان هم نیست. واقعا نمیفهمند.
نظرات 3 + ارسال نظر
یه.....؟!!!! شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://ensanin.blogfa.com

سلام نه مثل همیشه!
.......!
بعضی ها می فهمند بعضی وقتا!
.....!

انجمـــــن نارضایـــــــتی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ق.ظ http://degarmard2.blogsky.com

همینه که یارو گفت: سکــــــــــوت فریاد ناگفته هاست !

حس ششمم میگه یارو احتمالا شریعتیه...

سیما چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ

فائزه جونم خیلی وبلاگتو دوس دارم اصن هر وقت اخلاقت ***ی شد بگو خودم حالتو جور می کنم . فوقش مایش یه اهنگ خزه دیگه ........نخکشتم (سیما)

چاکریم سیما خانوم!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد