فکر کنیم...!

اصولن با اصلی به نام دین مشکل دارم به دلایل متعدد. اولیش اینه که اصن ضرورت وجود دین برام بی معنیه. اگه واسه اخلاقیاته که به جرات میگم بین دین و اخلاق هیچ رابطه ی حتمی ای نیس. یعنی نه الزامن آدم دیندار با اخلاقه نه هر آدم بی دینی حتمن کسیه که چیزی از خوب و بد و اخلاقیات سرش نشه. پس بحث اینکه دین برای اینه که اخلاق یاد آدم بده کلن منتفیه بنظر من. 

اما اگه بخاطر اینه که دولا راست شدن یاد آدم بده؛ کلن بی فایده س. چون اگه نیاز به عبادت و این چیزا فطری باشه لازم نیس یکی بیاد بگه اول اینجوری خم شو بعد اینو بگو بعد حالا پاشو و این چیزا. یعنی فکر میکنم آدم بجای این که هی صبح تا شب شب تا صبح صلوات بفرسته و نماز بخونه خیلی بهتره که به درد بقیه بخوره. یه کار مفیدی بکنه. واقعن نماز خوندن کار مفیدیه یعنی ؟

دین بنظرم فقط آدمارو جمع میکنه برای پیش برد اهداف خاصی. نمونه شو هزار بار تو تاریخ و حتی همین الان میبینین همتون. قضیه قضیه ی همون فکر کردن و ایناس. هر آدمی میتونه به نوبه ی خودش خوب باشه. بدون اینکه نیاز داشته باشه از یه آدمی که فقط ازش یه سری چیز شنیده ،و حتی نمیدونه که اون چیزا راستن یا دروغ، تقلید کنه و به اسم سنت نبوی و این چیزا کارایی کنه که اصل زندگی حقیقتن اون چیزا نیس. اصل زندگی امر بمعروف نیس. نماز خوندن نیس. حتی خدایی که فکر میکنین نشسته اون بالا نیس. اصل زندگی همین پائینه. بین آدما. آدما رو باید فهمید. چه اصراری دارین دنبال یه چیزی اون بالاها بگردین؟ خداوکیلی بنظرتون اگه بمیریم میریم یه جائی که درختاش آویزونه و پر از قصر و طلا جواهر و دختر پسرای خوشگله؟ این چیزا رو ول کنین هیچ کس اون طرف شما رو باد نمیزنه. منم نمیدونم چه خبره اما میدونم به این راحتی نیس که تو فک کنی این دنیا چادر چاقچور کنم و ریش و پشم بذارم و جلو خودمو بگیرم. عوضش اون دنیا حال میکنم. 

این چیزا بهشون نمیاد حقیقت دنیا باشن! بیشتر شبیه داستانائی ان که بچگیامون مامان بزرگامون برامون میخوندن که خوابمون ببره. خوابمون ببره.

نظرات 4 + ارسال نظر
جمشید جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://www.zoroo.blogsky.com

خوب اینم که تو گفتی نظریه واسه خودش خواه اینجوری باشه خواه نباشه ! کلا راحت باش ! ریلکس!

هستیم :)

فاطمه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

درسته هر کسی واسه خودش میتونه خوب باشه اما متاسفانه اینجور آدما کم پیدا میشن. همه معمولا تو خوردن و ریدن و کردن خلاصه میشن.
واسه ی این سیل عظیم آدما خدا باید یه چیزی میگفت یا نه؟
اصلا اگه دین نبود ، از خدا یه چیزی طلب داشتم.این که چرا این همه آدم آفریده و ولشون کرده به کارای حیوونی خودشون ادامه بدن.چرا؟

"بین دین و اخلاق هیچ رابطه ی حتمی ای نیس"
این که مشخصه. این همه گاو مسلمون تو جامعه!

چرا فک میکنی دین ریش و پشم و چادره؟
تو همونطوری باش که میخوای.
فائزه گاهی فک میکنم تو از هزار تا آدم دیگه که ادعای اعتقاد میکنن، پابند تری. حداقل به هیچی اعتقاد نداشتنت اعتقاد داری.

حتی اگه آدم به آخرت معتقد نباشه، برای زندگی بین همین آدما ، همین پایین باید یه سری کارایی انجام بده .
من اگه دروغ نمیگم برای این نیست که خونه ی طلایی بگیرم، برای اینه که از پستی دروغ خوشم نمیاد.
غیبت نمیکنم چون دوست ندارم "حق" از بین بره.
چادر سر میکنم تا از شر حیوونای بیرون در امان باشم نه چیز دیگه.
این خود داری ها برای جایزه نیست، برای آدم بودنه.

فاطمه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ

یه نه ، یه آره ، یه اِهِنّی ....

یه چیزی میگفتی

خوشم میاد همه عین خودم قبل امتحان تو اینترنت ول اند!

choooogi شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.niyoosh.blogfa.com

ولی من هیچ وقت با قصه هایی که برام میگفتن تا بخوابم،خوابم نمی برد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد