پریشان گویی

شبای امتحان موهام میرن رو اعصابم. دوس دارم تا حد ممکن کوتاهشون کنم. 

عجب حالی بم دس میده وقتی از رفیقم میپرسم از فلانی خوشت میاد؟ من و من میکنه میگه ببین اسلامیه.

از خودم تعجب میکنم که اون "من" عصبی پرخاشگر که میزد همه رو سرویس میکرد کجا رفته که این لعنتیا هر گهی میخورن سرش به کار خودشه.

امروز تو راهرو گفتم خدایا چقدر منو دوس داری. آخ جون این مرتیکه رو نمیبینم. همون موقع اومد جلو چشمم. 

بش میگم د آخه لعنتی، مرد باش. میگه زندگی مشکلات داره. تحمل دلتنگی رو نداشته باشی هر گهی میخوری.

امشب مامان ندارم. سرم درد میکنه. جزوه مو میزنم تو سرم و قیافه ی قورباقه-سان استاد میاد جلو چشمام. اصن این عادت گندو همیشه داشته م. که هر درسی رو امتحان دارم قیافه معلمش همش جلو چشمه. 

یه وقتا تو کار خودم میمونم که چرا انقدر عوضی ام. چرا بروز نمیدم احساسات لعنتیمو. اما باکی نیس. همه چی درس میشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ب.ظ http://www.hamedh.com

آخه الان چه وقته امتحانه؟ تجدید آوردی؟ المپیاد قبول میشی بعد تجدید میاری؟ یاچی؟

یا مثلن نمیتونه امتحان المپیاد باشه؟
نه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد