هنوز ...؟!

امشب یه بند آسمون داره میشاشه

یکی نیس بگه هنوز اون بالا آب یارانه ای نشده؟؟؟؟

اتمام حجت

دوستان عقاید همه ی شما محترمه؛‌ اما فقط برای خودتون. توقع نداشته باشید برای منم محترم باشه. من هیچ ادعائی مبنی بر احترام به عقاید و غیره ندارم. خوبه اینم بدونین که نمیشه در عین حال هم عقیده ی خودمو داشته باشم هم به عقیده ی مخالفم احترام بذارم. در نتیجه این کارو نمیکنم. از اینکه به عقیده ی نادرست توهین کنم هم ابائی ندارم. نکته ی دیگه اینکه وقتی قدرت دست یه عده و یه عقیده باشه احترام به عقیده معنی نداره چون در نهایت شما که مخالفی چاره ای جز احترام نداری. و من در چنین شرایطی احترام به عقیده ی بقیه رو ناشی از ضعف و بی معنی میدونم. 

پس لطفا دیگه از من نخواین به چیزی یا کسی احترام بذارم. این روند اینجاست.

برای مخاطب خاص

نگاه کن! به روزی افتاده ایم که تمام حرفهامان را  مجبوریم به همه بگوئیم. تا شاید یکی از کسانی که حرفهامان را میشنوند من و تو باشیم. چرا؟ چرا این همه دلتنگی برای ما؟؟ برای ما که جای هیچ موجود لعنتی ای را در این دنیای کودکانه نگرفته بودیم؟؟! خسته شده ام. برای هزارمین بار در این زندگی سقوط کرده ام. دیگر طاقت ندارم. طاقت این احساسات بی اعتبار و حتی طاقت خودمان را ندارم. از همه چیز بیزارم. از خودم. از تو. از دنیای اطرافمان. از تمام کتابهایی که نماد روشن فکری ام هستند اما وقتی در ژرفاشان دقیق می شوم تنها چیزی که میبینم چهره ی غمگین یک مرد شکست خورده است. خسته ام. حتی توان شروع یک رابطه ی مسخره ی دیگر را ندارم. دنبال یک راه نجاتم. یک میانبر. برای رها شدن از تمام این تشویش ها. افسوس که محکومم به دست و پا زدن در جهنمی که هیزم هاش من و تو هستیم. لعنت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

p.s: اعتراض وارد نیست. پس تحمل میکنیم.

خدا به اون معنی..؟

مدتیه دارم فکر میکنم اون موقعی که تو ژاپن سونامی میومد این خدایی که میگین اون بالا چه غلطی میکرد. حتما داشته با محمد دل میداده قلوه میگرفته نمیدونم. یا عرضه نداشته جلوی چیزی رو بگیره. وگرنه اگه خدا به این معنی لعنتی ای که شما میگین وجود داشت اینطوری نمیشد.

حالا باز میاین میگین طرف بدون نگاه جامع به همه چیز داره قضاوت میکنه. هر کی میخواد اینو بگه یه کم قبلش عقلشو بکار بندازه. خدائی که میگی همه کار میتونه بکنه وقتی هیچ غلطی نمیکنه یا نمیتونه یا سادیسته و نمیخواد کاری کنه. دلیل دیگه ای هم میتونه داشته باشه؟ آها آره، یه چیز دیگه ام هس. چیزی که همتونو این همه مدت گول زده و احتمالا از این ببعدم گول میزنه. صلاح ندونسته. آره باشه. خوش بحال اون و شما.


..........

نه مونالیزا؛ این بازی کودکانه را دیگر برنمیتابم. حتی توان پایان بخشیدن به آنرا هم ندارم. تمام آن غرورها دروغ بود. امشب شب اعتراف است. ما هیچ چیز نبودیم. فقط میخواستیم باشیم.

مونالیزا؛ امشب غمگین ترین شب زندگی ماست.

پیاده...!

انقدر احمقن که نمیدونی چی بگی واقعا 

منابع المپیاد اعلام کردن, یه کتاب 4 جلدی که یه جلدش لازمه, و کلا گیر نمیاد. کل انقلاب و زیر و رو کردم گیر نیاوردم. آخر سر رفتم تو یه دخمه ای چاپ 75 مال عهد بوقشو خریدم. چهار جلدشو با هم. 25 تومنم پیاده شدم. بعد پسره میگه عیب نداره بخون بهت دید میده!!! حالا چندمی ؟ 

- سوم.

- چی میخوای بخونی؟!؟؟ 

- ادبیات.

- ( با یه لحنی که انگار داره بالا میاره) ادبیات؟!؟؟؟؟ 

- شما خودت چی خوندی حالا مگه؟

- ادبیات نمایشی. فوق لیسانس ادبیات نمایشی دارم. اما میبینی که بیکارم. ببین تو این مملکت یه چیزی بخون که دستت به یه جائی بند باشه...

و شروع میکنه حرف زدن. همین جوری که حرف میزنه دور و برمو نگاه میکنم. یه دخمه ی یک متر در یک متره. پر از کتابای عهد دقیانوس. آخرین وسوسه ی مسیح. کنت مونت کریستو... یه چنتا کتاب روانشناسی میخرم واسه فاطمه. و کلی حرف میزنیم. آدم باحالیه. یه گیتار درب داغون داره که چپونده بالای یه مشت کتاب. آدم پر مغزیه. کلی از این آدمای باحال دارن یه گوشه ای خاک میخورن. چرآ؟ نمیدونم. انقدر گوسفند پر شده که جائی واسه اینا نیس. نزدیک صد تومن امروز پیاده شدم اما می ارزید.

در شرایط خاص

در شرایط بخصوص سیگار میتونه تبدیل به یه چیز خیلی گند بشه. 

" " " " " " " " " " " بهترین دوستت میتونه تبدیل به کسی بشه که چون نمیتونی نسبت بهش تنفر داشته باشی ازش فرار میکنی. 

در همین شرایط خاص و مزخرف تو با همه ی دبدبه و کبکبه ت میتونی تبدیل بشی به سوژه ی جدید برای یه نفر صرفا به جهت این که اون یه نفر به همه ثابت کنه روشن فکره و با همه جور آدمی-حتی تو- میجوشه.

دلم از همتون گرفته. 

قابل توجه تو که احتمال میدم هنوز بیای اینجا: هیچ چیز از یاد آدم نمیره. اگه این یه سال زندگیم با تو نمیگذشت من الان بیخود ترین آدم روی زمین بودم؛ یه چیزی مثل بقیه گوسفندائی که دور و بر آدم هس. دنبال بازسازی یه رابطه ی به فاک رفته نیستم. همه میدونن که هر شروعی به یه نحوی باید تموم شه.

اعتراض جایز نیست. 

و بالاخره در شرایط خاص آدم میتونه لااقل برای لحظه ای از همه چیز منزجر باشه. حتی از شما دوست عزیز.

*نمیتونم بهتون سر بزنم. سرعت اینترنتم داغونه. همینم که آپ میکنم کلیه واس خودش.*




Depressing

همه چی داغون و افسرده کننده س:

فردا عربی داریم.

سرما خوردم.

سرم درد میکنه.

تو خواب جفتک زدم رگ پام گرفته.

با دایل آپ با سرعت ما تحت داغون آن شدم.

و ... که خواص میدونن.

بسه دیگه روتو کم کن بازم بگم؟!

ته سیگار

فراز هائی از مکالمات من٬ مامان و بابا سر نهار:

من- واااای انقدر حرف نزنین دیوونم کردین!

بابا- خانوم حرف نزن بچمون دیوونه تر میشه!

من- به هر کدومتون یه ذره کشیده باشم بسه!

مامان- آخه زیادی کشیدی بسه دیگه کش اومدی!


هر موقع تو خونه بیکار میشیم به هم گیر میدیم... .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داشتم کلیپ ته سیگار رستاک رو میدیدم. آخرش که تموم شد نوشت سیگار در هر ثانیه جان ۵ نفر را میگیرد!!! مثل احمقا. انقدر حالم گرفته شد. آهنگ به این قشنگی یه حماقت مزخرف گند میزنه به حس آدم. آدمو افسرده میکنه.

خودمو کشتم تا یه لینک ف-یلتر نشده گیر بیارم. تا کی میخواد این وضع کش بیاد نمیدونم.

این آهنگم دوس دارم. لینکشو بدون ف-یلتر گیر اوردم ذوق مرگ شدم.

خوددرگیریسم

در زندگی زمانی به یک تقابل آشکار بین ایدئولوژیهات و آن چیزی که در عمل پیش رو داری قرار میگیری. و بیش از هر وقت دیگری به حماقت خودت پی میبری و میبینی باید از یک کدامش فاکتور بگیری. جلو تر که میروی در گوشی به خودت میگوئی گور پدر ایدئولوژی. اما نمیفهمی که با این کار از درون خودت را تکه تکه میکنی. تحلیل میروی... و... .

_____________________________________________________________________

p.s:ابتلا به خوددرگیری مختص من نیست. تقریبا همه به نوعی گرفتار آنند.

استشهاد به تمثیل: امروز بعد از اعلان اسامی قبولی المپیاد واکنش هانمونه ی بارز خود درگیری بود. یکی مثل من که مطمئن بود از قبولی، باز تا حد مرگ مضطرب بود. یکی از قبول نشدنش گریه میکرد. یکی که قبول شده بود به پهنای صورت گریه میکرد فقط چون عیدش خراب میشد. یکی (دیگر) که قبول شده بود برای ما بقی که قبول نشده بودند گریه میکرد...!

نکته ی اخلاقی: قریب باتفاق دختر ها کاری جز گریه کردن بلد نیستند.

_____________________________________________________________________

p.p.s: پست "من سادیست نیستم." به گمانم یک علامت سوال بزرگ کم دارد.